چکــــ ٬ چکــــ
چکــــ
چکــــ
– با این خط ها معمولن روزهاشون رو میشمرن.
هه … بیست و دو ساله که دو روز زنده بودهام!!
چکــــ
چکــــ
– لبخندت از همیشه تلختر شده امیر٬
چکــــ
– یادته؟ شعری که توش خون نباشه قشنگ نیست!
چکــــ
چکــــ
– هیم
چکـــــ
– ابرهای سیاه که پایینتر بیان٬
صداها بمتر میشن.
نبضام هم بیرمقتر میشه٬
دیگه رو پیشونیام مشت نمیکوبه.
چکــــ
اون وقت یادِ تو میافتم٬
اونموقع که میگفتی:
فقط درد رو میشه فریاد زد.
چکـــ
راست میگفتی.
– امیـــــر
– کسی جرئت نداشت سکوتِ امشب رو٬
صلحِ امشب رو
بشکونه.
جز چشمهای تو٬
چکــــ
آخرین سرخیهایی که سیاه نشدن.
همونها که وقتی با من دست میدادن
نمیترسیدن.
همونها که …
ـ امیـــر! بس کن.
پا شو!
چهار روزت که شد٬
خودم خطِ روزِ پنجم رو کج واسهات میزنم.
قول میدم٬ فقط الان پاشو.
دیگه تموماش کن.
– باش…
پینوشت: ارمغانِ جلسهی نقد “حفرهها”ی گروس عبدالملکیان.