شبانه – شاملو
شبانه
احمد شاملو – کاشفان فروتن شوکران – کتاب چهارم
من سرگذشت یأسم و امید
با سرگذشت ِ خویش :
می مُردم از عطش،
آبی نبود تا لب ِ خشکیده تر کنم.
می خواستم به نیمه شب آتش،
خورشید شعله زن بدر آمد چنان که من
گفتم دو دست را به دو چشمان سپر کنم.
با سرگذشت ِ خویش
من سرگذشت ِ یأس و امیدم …
ژوئیه 20, 2010 در 3:41 ب.ظ.
[…] بود با یکی از "شبانه" های شاملو که می توانید آن را اینجا بخوانید. در ضمن قبلن این پست هم در شطحیات شبانه از سری ِ […]