کاش….ه


» کاش حداقل اوضاع مثل فروردین می شد «

این جمله که اومد تو ذهنم خیلی تاسف خوردم، گفتم ببین کارت به کجا رسیده که باید آرزوی اون موقع ها رو داشته باشی.

بهار امسال عکس دانشجوها رو گذاشته بودم رو 360 ام. اون موقع 9 تا بودن، بعد چند روزی شدن 11 تا، بلافاصله 10 و کم کم جاشون رو تو اون کادر 10 تایی می دادن به مهر های قرمزی که منو یاد جای بوسه می انداخت، تقریبن همه ی دوستان 360 این کار رو کرده بودیم. وقتی وارد Friend List  هامون می شدی عکس همه همین بود، البته با کادر بندی های مختلف، بعضی ها هم حوصله نداشتن Update اش کنن، همون 9 تایی اولیه بود. کار نوستالژیک ای بود مخصوصن وقتی یه غریبه طرف صحبت ات می شد. وقتی یه غریبه می دید تمام دوست هات ( که واسه بعضی ها به 60 -70 می رسید ) همه یه شکلن، با یه عکس، خیلی روش تاثیر می ذاشت. ( غریبه که می گم منظورم کسیه که در جریان اخبار سیاسی نیست.). یه کار نمادین بود مثل همین چادر سر کردنی که به خاطر مجید توکلی شروع شده.

داشتم با خودم فکر می کردم اگه الان بخوایم از اون کادر ها تشکیل بدیم باید چند تایی باشه؟ تعداد دانشجوها انقدر بالا رفته که اگه هم بشه عکس همه شون رو جمع کرد چیزی بیش از چند تا پیکسل به هرکدومشون نمی رسه. حتی اگه بخوای هم دانشگاهی هات رو از بینشون انتخاب کنی، یا دوست هات… بازم به مشکل بر می خوری. این موقع بود که جمله ی بالا اومد تو ذهنم و حسرت خوردم که چرا….

وقتی می بینم فقط از بین کسایی که تو فیس بوک باهام کانکتن بیش از ده نفرشون بعد انتخابات تجربه ی دستگیری از دم در خونه یا با احضار ( و نه توی خیابون ) داشتن، نمی تونم به این فکر نکنم که حجم هزینه هایی که پرداخت شده چقدر بالا است… و چقدر بالا تر هم می ره… مثلن بین همین 13-14 نفر آرمان های چند تاشون با پیروزی جنبش سبز برپا می شه؟ … فوقش سه چهار تا شون … متاسفانه اکثر کسایی که الان دارن هزینه می دن به هنجار هایی اعتقاد دارن که نه تنها توی عامه ی مردم ( و مخصوصن طبقات پایین تر اجتماع ) هنجار نیست بلکه ضد هنجار هم هست… و این اون هزینه ی اصلیه که باید پرداخت شه. هزینه ای که فقط می شه با » زمان » پرداخت کردش. و اگه این زمان به مردم داده نشه همه ی این هزینه هایی که دانشجوها، خبرنگار ها، کمپینی ها و بقیه دادن به هدر می ره.

پی نوشت یک : کاش می شد بیشتر از این حرف ها زد و نوشت، ادامه ی این پاراگراف آخر رو مخصوصن … اما نوشتنم نمی یاد، وقتی می دونم بی فایده است. حرفت هم شنونده نداره، جو جامعه انقدر رادیکال شده که حتی دوست هات به خاطر نوشتن متن هایی مثل این و این هم مسخره ات می کنن. می گن : » ما می گیم خانه از پای بست ویرانه تو می گی ولی گچبری ایوونش ایراد داره؟ » منم همیشه همین رو می گم : » جنبشی که تمام روشن فکران یک جامعه رو در بر بگیره محکوم به انحراف و شکسته. پس سعی کنین از بیرون حرکتتون رو ببینین ( هرچند همدل، اما نه عضو، مثل یک سمپات ) تا اصلاحش کنین. «

پی نوشت دو : اون جمله ی اول متن رو در واقعیت هیچ وقت نگفتم، به دلیل تجربه ی شخصی تلخی که بین اسفند تا اردی بهشت داشتم و دوست ندارم هیچ وقت تکرار شه. اون هم سهم من بود به هر حال.

بیان دیدگاه