…از فوتبال ، تا


بهانه ی نوشتن این پست نقدی بود که مجمع دیوانگان (از بلاگ هایی که مدت هاست دنبالش می کنم) بر بعضی نوشته های بلاگستان و مشخصن تاملات نیمه دودی ( که اتفاقن این یکی هم متعلق به یکی از دوستان ام است) و فیدوس وارد آورده.خلاصه ی کلام ِ دو پست ِ فوق متهم کردن مارادونا به » لمپنیزم» و » احمدی نژادیسم» است، البته بدون ِ هیچ گونه استدلالی در متن پست ها ( استدلال ها به طور ِ کلی در کامنت ها بیان شده که چون موضوع بحث ِ من نیست از آن ها می گذرم). در برابر آرمان امیری نویسنده ی محترم مجمع دیوانگان می گوید: «] اشاره من[ به کوچک شدن مجازی جهان در سایه رسانه های پیشرفته ای است که ما را در توهم آگاهی از وضعیت دیگر نقاط جهان فرو می برد. از «توهم» استفاده می کنم چرا که باور دارم مسافرت از کانال رسانه ها، تنها شبیه یک رویای کاذب است.» و در ادامه دلایلی ارائه می کند که مارادونا «مردمی» است، تا اضافه کند: «من تنها دلیل شکل گیری این نگاه را نوعی سرخوردگی از سیاستمدارانی می دانم که که «عوام فریبی» را به دروغ به جای «مردم گرایی» به خورد این کشور داده اند و سبب شده اند تا بسیاری از فرط خشم و نفرت نسبت به چنین دورنگی هایی، از هرگونه مردم گرایی منزجر شوند و هرآنکس را که مورد استقبال توده مردم قرار می گیرد به چشم یک «احمدی نژاد» دیگر ببینند.»

به شخصه کمتر از آن دنبال کننده ی فوتبال ام که صحبت ام را این جا به مردمی یا پوپولیست بودن مارادونا و عملکرد مثبت یا منفی ِ او اختصاص دهم. اما مشکل ِ من از دو جنبه به نوع ِ استدلال آقای امیری برای رفع ِ اتهام پوپولیسم از مارادوناست.

اول : «اسطوره شدن» مارادونا در برابر ِ صرفن «محبوب» بودن امثال ِ پلاتینی و بکن باوئر و لنحصار لقب «سانتا دیگو» بر او، لزومن دلیلی بر «تفاوت جنس» او با دیگران نمی باشد. در برابر ِ این استدلال می توان تفکرات ِ ناسیونالیسم افراطی و ناسیونال سوسیالیستی اروپای پیش از جنگ جهانی را نام برد که موجب ِ پیش آمد ِ آن دو فاجعه ی انسانی شد. برای تفکر ِ نازیسم هم شعر پشت ِ شعر گفته شد و مردم ِ آلمان زمان شروع جنگ دوم قلبن به آن اعتقاد داشتند. از طرف ِ دیگر امروز با گذشت بیش از نیم قرن «کوبیده شدن» و «بد دانستن» ِ این تفکر در افکار ِ عمومی تمام ِ جهان همچنان حزب نئونازی در آلمان فعالیت دارد. به شخصه نمی توانم تفکر ِ دیگری را بیابم که این طور «بد-داشت» * شده باشد و همچنان پایدار مانده باشد، اما بعید می دانم این دلایل موجب ِ نگاه مثبت آقای امیری به نازیسم شوند

دوم : ایشان جایی از اصطلاح ِ » توهم جهان شناسی از پس کانال های رسانه ای احساسی « استفاده می کنند تا بحث ِ بلاگ های تاملات نیمه دودی و فیدوس را مردود کنند اما دقیقن همین ایراد به بحث ِ خودشان هم وارد است. موضوع اینجاست که ما محکوم به شناخت ِ جهان از راه ِ همین «توهم ِ رسانه ای» هستیم. مطمئنن ایشان برای شناخت ِ فرهنگ ِ آمریکای لاتین و نوع ِ رفتار پله و مارادونا منبع ِ اطلاعاتی ای جز همین رسانه ها و احیانن کتاب هایی که می توان آنها را هم نوعی رسانه دانست و همان عدم ِ قطعیت ِ رسانه های دیداری-مجازی را به آنها وارد کرد ندارند. بشر ِ امروز همان طور که محکوم به اعتماد به دریچه های ارتباطی ِ خود با جهان ِ بیرون – حواس پنج گانه – است ناچار به تاثیر پذیری از واسطه های مختلف – رسانه ها- برای شناخت ِ بخش هایی از جهان که از دسترسی مستقیم به آنها محروم است، می باشد. از طرف ِ دیگر برداشت ِ ما از ورودی های مختلف به ذهنمان – مثلن اخبار- جبرن تحت تاثیر تجربه های شخصی مان ( در این مورد تشبیه به احمدی نژاد به عنوان ِ واقعیتی پر رنگ در زندگی هر روزه مان) است. بنابراین باید به هرگونه برداشت راجع به مسائلی همچون مردمی بودن یا عوام فریبی مارادونا توسط ِ مایی که این سمت ِ دنیا نشسته ایم به دیده ی تردید نگاه کرد. به عنوان مثال هایی دردناک از وضعی مشابه بحث ِ پیش آمده می توان آن دختر نوجوان ایتالیایی که ادعا کرده بود آرزوی رفع ِ باکرگی خود توسط محمود احمدی نژاد را دارد، و یا برداشت » شورش پست مدرنیستی علیه دنیای مدرن» ِ فوکو از انقلاب اسلامی ایران را، نام برد. در هر دو مورد برداشت های اشتباه فوکو و نوجوان ایتالیایی از دریچه ی اطلاعات ِ دریافتی شان از رسانه ها و تحلیل ِ این اطلاعات توسط پیش فرض های ذهنی ِ خود ( تفکرات احتمالن ضد امپریالیستی نوجوان ایتالیایی و پست مدرنیستی فوکو) بود.

هرچند عملکرد مثبت و منفی مارادونا بحثی قابل ِ دفاع ( البته از جانب شخصی غیر از من ) است، اما هرگونه اظهار نظر راجع به مردمی یا عوام فریبی او به یک اندازه حاوی عدم قطعیت اند.


* : «بد- داشت» را در برابر «نکو- داشت» استفاده کرده ام.

بیان دیدگاه